حــمــــزه
بولتن:تاریخ سی ساله انقلاب اسلامی به اندازه 200 سال تجربه تاریخی غنی است و اگر محققی بتواند با قدرت پژوهشی به بررسی ابعاد انقلاب اسلامی بپردازد، یقیناً به مخاطبان خویش، آموزه های بسیار ارزنده ای را اعطاء خواهد کرد! محمد نوری زاد که روزی در برنامه های جهاد سازندگی، روایت فتح و برنامه های مذهبی رمضان و تولیدات ارزشی صدا و سیما و رسانه های مکتوب، مانورهای اعتقادی و آرمانی متعددی را به نمایش می گذاشت، با انتشار نامه هایی نفاق آلود، عملاً تسلیم درونی خویش را در برابر دشمنان سیاه نما و بدخواه انقلاب اسلامی، زبونانه علنی کرد. از عکس های یادگاری اش با اعضای کهنه کار نهضت آزادی گرفته تا آخرین بدرقه ای که با حضور عناصر غیر خودی، ذهنیت دار و مسئله ساز در روزهای اخیر برای انتقال مجددش به زندان انجام گرفت، معلوم شد که نوری زاد از اول هم آدم آنها بود و در میان خودی ها نفوذ کرده بود و در این سالهای متمادی، در اندیشه و رویای آوینی شدن، افکار عمومی را بازی می داد. بنابراین گزارش پس ازعلنی شدن انحراف واقعی نوری زاد برخی از افرادی که از نزدیک با اندیشه ها وافکار وی آشنا بودند نامه هایی را خطاب به وی و برای روشن شدن افکار عمومی منتشر کردند که از ماهیت واقعی نوری حکایت می کند که در ادامه به برخی از این نامه ها اشاره می گردد. “همانگونه که امریکا در طوفان های آخرالزمانی و در سیلاب عظیمی که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نیز اگر از اسلام و ولایت فقیه و حقیقت فاصله بگیریم و از کشتی نجات ولایت خارج شویم، غرق خواهیم شد و کسی وجود و بقاء ما را تضمین نکرده است”. این بخشی از یک مقاله محمد نوری زاد در روزنامه کیهان است که در سلسله مقالاتی با عنوان ”جهان پس از آمریکا “ منتشر شده است. اما امروز حکایت مواضع محمد نوری زاد شنیدنی است. وی در بخشی از نامه هایش این ادعا ها را مطرح می کند: ـ انقلاب اسلامی در این سی سال، به موفقیت دست پیدا نکرده و نتوانسته است که مدینه فاضلهای که وعدهاش را میداد بسازد. ـ مسئولین نظام و اطرافیان آنها، مقصر اصلی در عدم توفیق انقلاب اسلامی هستند. ـ مردم از اطراف نظام پراکنده شدهاند و خدا هم حکومت اسلامی را دوست ندارد! ـ ما دوستان خود را در جهان از دست دادهایم و خیلیها با ما دشمنند. کروبی در دیدار باخانواده نوری زاد به نظر میرسد چند نقد کلی بر محمد نوریزاد و نامههایش وارد است: 1)مشکل آقای نوریزاد، فقدان بصیرت است. بصیرت یعنی قدرت اولویتبندی امور و تشخیص اهم و مهم. در جای جای این نامهها مسائلی مثل توقیف فلان روزنامه، اشتباهات فلان نماینده ولی فقیه در فلان شهر، عدم برگزاری مراسم یادبود دکتر شریعتی در جمهوری اسلامی، بالا بودن آمار اعتیاد در کشور، نشستن آدمهای غیرکارشناس بر برخی از مناصب مهم، و ... مطرح شده و با تکیه بر آنها، کلیت حرکت حکیمانه و مقتدرانه نظام زیر سؤال رفته است. ما به این میگوییم: بیبصیرتی! بیبصیرتی که شاخ و دم ندارد. بیبصیرتی یعنی احساس حقارت در برابر مظاهر تمدن غرب و ندیدن حضور الهامبخش فرهنگ انقلاب اسلامی در مقیاس منطقهای و جهانی. بیبصیرتی یعنی ندیدن حضور بیسابقه، مشتاقانه و دشمنشکنانه ملت در انتخابات گذشته و ادعای پوچ تنها ماندن نظام. بیبصیرتی یعنی ندیدن توفیق دین در تحقق آزادی صحیح و توفیق در نفی نظری و عملی سفسطه جهانی جدایی دین از سیاست. بیبصیرتی یعنی ندیدن امتداد استکبار و کفر تاریخی که در کمین انقلاب اسلامی نشستهاند! بیبصیرتی یعنی ندیدن دروغگوییهای سران فتنه و جرایم بزرگ آنها و توطئههای براندازانه مطبوعات وابسته، و در مقابل، بزرگ جلوه دادن مسائل جزئی. 2)برداشت غیرنظاممند از معارف دینی است. نوریزاد با ادبیاتی که متأثر از ادبیات روشنفکران و سران فتنه است میگوید: «وقتی امام علی (ع)، مرگ را بر خود و یاران خود روا میداند آنگاه که خبر ربوده شدن یک خلخال از پای یک زن یهودی را میشنود، چگونه است که دوستان امروز ما، از شنیدن خبر کشته شدن مردم به دست عوامل حکومت، مرگ را از خدا تقاضا نمیکنند؟» فعلاً از اطلاق کلمه «مردم» (!؟) به گروهی اغتشاشگر و قانونگریز که بنا به اسناد و مدارک و اعترافات خودشان، جزو ستون پنجم دشمن بودهاند صرفنظر میکنیم. بحث اصلی که هر از چند گاهی در بیانیهها و مقالههای فتنهگران مشاهده میشود بحث کشیده شدن یک خلخال از پای یک زن یهودی و آرزوی مرگ از سوی امیرالمؤمنین (ع) نسبت به این حادثه احتمالی است. به نظر میرسد یکی از آفات پژوهشهای دینی در جامعه ما که آثار خود را در سیاست هم نشان میدهد نگاه غیرنظاممند است. نگاه غیرنظاممند به این عرصه یعنی ملاحظه بخشی از آموزههای دینی و سیره معصومین (ع) و رها کردن بخشی دیگر. به عبارت دیگر، نگاه غیرنظاممند یعنی «نؤمن ببعض و نکفر ببعض»! تکیه بر ماجرای زن یهودی و استفاده از آن برای محکوم کردن رفتار حکومت اسلامی با دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی و منافقان و عوامل اغتشاشگر، مصداق بارز نگاه غیرنظاممند و تحریفآمیز به آموزههای دینی و سیره معصومین (ع) میباشد. اینان اگر دقت کنند سخنان و رفتارهای بسیاری در دین اسلام و سیره معصومین (ع) خواهند یافت که بر مقابله قاطع حاکم اسلامی با دشمنان دین خدا و منافقان و اغتشاشگران تأکید میورزد؛ به عنوان مثال، امیرالمؤمنین (ع) در جنگ با اغشاشگران داخلی، در یک روز چند هزار نفر را به قتل میرساند و یا آن هفتصد یهودی که در جنگ با پیامبر اسلام (ص) دستگیر شده و حاضر نشدند شرایط را بپذیرند را گردن زدند! و برخوردهایی از این قبیل. منورالفکرها و آقای نوریزاد باید بدانند که اساس حکومت اسلامی و هویت دینی و انقلابی در جهان امری نیست که بتوان با تسامح با آن برخورد کرد. اگر کسی یا کسانی بخواهند به توطئه بپردازند و در مقابل حاکم اسلامی دست به شمشیر ببرند حکومت اسلامی چاره ای جز برخورد اسلامی، انقلابی، قانونی و قاطع با آنان را ندارد و اگر هم ریزشی اتفاق بیفتد موجب برکت خواهد بود و فضای خالی برای رویشهای نو در عرصههای ملی، منطقهای و جهانی پدید خواهد آمد. جریان آن زن یهودی هم هرگز بر ماجرای این توطئهگران و اغتشاشگران صدق نمیکند که مدام از آن شاهد میآورند تا از حکومت بخواهند تا با معاندان و دسیسهچینان با مهربانی رفتار کند! اگر نگاه نظاممند به دین داشته باشیم و «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نباشیم باید از قاطعیت حکومت در مقابل دشمنان، و صیانت از آراء ملت، و مهربانیاش با آنان، که در رابطه صمیمی مردم و مسئولان در انتخاباتها، سفرها و ... نمایان است حمایت کنیم نه این که به سرزنش آن بپردازیم! 3 )ـ نقد دیگر، تأثیرپذیری آقای نوریزاد از القائات روشنفکران و معاندان است به طوری که این امر، ایشان را از کسوت یک منتقد مستقل و آزاداندیش خارج میسازد. ایشان مکرراً مطالبی را به مسئولان گوشزد میکنند که پیش از ایشان بارها از زبان همان روشنفکران و معاندان بیان شده و به قلم درآمده است. در واقع، بیشتر مطالب نامههای ایشان چیز جدیدی نیست و لازم نبود که این همه زحمت به خود بدهند و قلمفرسایی کنند و خیال کنند که شاهکار کردهاند! در ثانی، سرگشاده نوشتن اینگونه نامهها به معنای تکیه بر مواضع آن روشنفکران و معاندان، و همراهی با آنان برای فشار بر نظام است نه خیرخواهی حقیقی. انقلابیون ما سادهلوح نیستند که تمسخر حکومت اسلامی، قضاوتهای غیرمنصفانه، ذهنخوانیهای غلط، تهمت قتل و جنایت به نظام و دروغگوییهای دیگر، اتهام قدرتطلبی به ارکان نظام، و خلاصه، خوشحال کردن دل توطئهگران را به حساب خیرخواهی بگذارند! آن چه از از مقایسه بخشهای اهم و مهم نامهها آشکار میشود، کجروی فکری، بیبصیرتی و اسلامناشناسی و کینهتوزی آقای نوریزاد را میرساند که با چاشنی ابراز محبت و نرمش همراه شده است. این درحالی است که : چرخشهای 180 درجهای نوریزاد به یک سال اخیر محدود نمیشود. به بخشی از نامه وی به آیت الله مصباح یزدی در سال 79 که در روزنامه کیهان نوشته شده است، توجه کنید: «با تو هستم: ای چراغ راه خوبی ها، ای مصباح! تو هم در شهادت مستغرقی. اگر شهید به یک تیر و ترکش به مقام شهود و شهادت می رسد، تو هر روز و هر ساعت به تیری و ترکش از خدا بی خبران و معاندان و فتنه گران و جاسوسان شهید می شوی. ما اشتعال تو را می بینیم. کسی که چشم هدایت به تو دارد، راه را گم نمی کند و در هزار توی نسبت ها زمین گیر نمی شود. هر چه نسبت شما با خوبی ها و درخشندگی ها و اصالت ها و بایستگی ها بیشتر است، نسبت آنانی که به صورت شما تیغ می کشند، رو به قهقراست. حضور شما برای آنها تنگی نفس می آورد. آنها، به همه یا هیچ معتقدند. همین امروز، روزنامهی رسالت، شکوه کرده بود که فلان حزب، در تصاحب کرسی های مجلس، جناحی عمل کرده است و به چند صدایی مدعای خود اعتنایی نکرده است. باید گفت برادران، شما از پوشال آیا می توانید ارادهی استقامت کنید؟ و یا مگر از یک عنصر فریب کار، میشود انتظار صدق و درستی داشت؟ که اگر بله، خود این اراده و انتظار بر باد است. راز این همه هجمه به شما در چیست؟ آیا زبانم لال از این که می بینند شما با اجانب در ارتباطید، در خود می گدازند؟ یا از این که بساط اقتصاد کشور را به پیسی و دریوزگی در انداخته اید؟ یا جمعیت جوان کشور را در بطالت متوقف کرده اید؟ یا نیک براون جاسوس را به سفیر کبیری آورده اید؟ یا وضعیت صنعت و کشاورزی کشور را به فلاکت انداخته اید؟ یا مواد مخدر را مثل نقل و نبات در دسترس خاص و عام گذارده اید؟ یا در مجامع بین المللی از لباس خود تخلیه شده اید؟ یا مخاطب صریح جاسوس ها شده اید؟ یا ادارهی کشور را به امان خدا وا نهاده اید؟ یا سنگ آزادی به سینه کوفته اید و دهان مخالفان دوخته اید؟ یا معیشت مردمان را به خون جگرشان آمیخته اید؟ یا شکاف هولناک طبقاتی را باعث شده اید؟ یا از مجامع وابسته و غیر وابسته به دولت های استکباری چراغ سبز دیده اید؟ راستی چرا با شما مخالفند؟ چرا چشم دیدن شما و گوش شنیدن استدلال های محکم شما را ندارند؟ بگویم علت همهی این مخالفت ها، تنهاد در این است که شما در جانبداری از اصالت ناب شیعه پرچم ولایت برداشته اید. آری عزیز ما، گناه شما، همچون اسلاف شما، در همین است. شما اگر زبانم لال مثل آن روحانی نمای کنفرانس برلین، زیستی مواج و شکل پذیر داشتید، حالا چشم و چراغ آنها بودید و حجم روزنامه هایشان را از مراتب علم و فهم و هوشمندی و فرزانگی و آینده نگری خود پر کرده بودند. آنها به همان نسبتی که به غرب دل داده اند، از شما و امثال شما دل بریده اند. شما و امثال شما، مانع گسترش و ظهور این نسبت وابستهاید. حزب توده، در تمامی سالهای عمر بعد از انقلاب خود نسبت خود را با شوروی سابق انکار می کرد و بر سر این انکار، جدل نیز می کرد. بعدها که جاسوسی این حزب آشکار شد، نسبت ها از مدار خدمت، به ورطهی خیانت منتقل شد. همان گونه که عین همین نسبت، امروزه در بارهی نهضت آزادی صدق می کند. یعنی نسبت نهضت آزادی با امریکا، همان نسبت حزب توده است به شوروی سابق. منتها شکیلتر و تر و تمیزتر و متناسب با مذاق موازین کارسازی شدهی بین المللی. عمده زخم هایی که این روزها به تن شما می نشیند، از همین ناحیه است. دقیقا به یاد دارم در مصاحبهی کیانوری، رهبر حزب توده با شهید بهشتی، کیانوری با سماجت و وقاحت تمام، از شأن خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خیانت را از جانب شهید بهشتی رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشری را تهدید کرد. چند سال بعد، آن گاه که شهید بهشتی به راه خود رفت و کیانوری نیز به راه خود و دست های آلوده و مزدور کیانوری و حزب توده برملا شد، همین فیلم را مجدداً از تلویزیون خودمان پخش کردند. کیانوری با استدلال و استحکام، نسبت حزب توده را با شوروی رد می کرد و بر اصلاح طلبی و توسعه و جامعهی مدنی پا می فشرد. حالا نیز همان روند ادامه دارد. کار درست و به ظاهر مستحکم! نفوذی های نهضت آزادی در دولت، بستر فحاشی را به اسم روزنامه و نشریه فراهم کردند و دلارهای آمریکا و نقشه ها و طرح های سیا در برپایی قتل های زنجیره ای و فضاحت کوی دانشگاه،خوراک و جاهت و مطرح شدن برایشان آورد…» میتوان گفت که محمد نوریزاد کسی است که از "عدم تعادل" رنج میبرد. نه به آن دوران که در جلسات عمومی، رهبری نظام را "سیدی و مولای" خطاب میکرد و نه به اکنون که خود را بالاتر و فهیمتر از همه می داند. البته وی به خیال خود میخواهد این عدم تعادل را به حساب فراجناحی و منطقی بودن خود بگذارد اما غافل از آنکه این ترفندها هم هرگز نمیتواند و نتوانسته که بر عدم تعادل فکری و روحی او سرپوش بگذارد. نوریزاد گرفتار جریان فتنه قبل و پس از انتخابات شد و فتنهزده شد و نامههایش هم تاریک و فتنهزده است. این نامهها به شکلی متفاوت، امتداد همان خط توهم سران فتنه از موسوی تا خاتمی است که سطحینگریها، تهمتها و دروغها و خیانت ها را با ادعای خیرخواهی بیان می کند. بنابر این گزارش یکی از نزدیکان نوری زاد نیز از سالهای دور مصاحبت با وی می گوید. در قسمتی از این نامه به محمد نوری زاد امده است : ...دفتر وجود خویشتن خویش را یکبار بخوبی و بدون تعصب تماشا کن. فرض کن روز حساب تو آغاز شده است و داری حساب پس میدهی در درگاه خداوند ، و راه برگشت هم نداری و کارنامه همه عمرت را به دستت (نمیدانم دست راستت یا دست چپت) داده اند و می گویند محمد فرزند علی اصغر بخوان کتاب اعمال خویش را . مگر حدیث نداریم " المؤمن مرأت المؤمن " مومن آینه مومن است. سعی میکنم آینه صادقی باشم و از شما هم استدعا دارم حتی برای دقایقی با خویشتن خویش صادق باش و از این دنیای پر آشوب و آشفته ات بیرون آی و خود را در آیینه دوستت که بخش کوچکی از دفتر رفتار خویش است مرور کن. من از دوران کودکی که در روستای فلان شهریار ،دبستان و دبیرستان و چرایی عدم تحصیل دانشگاهت عبور می کنم. وقتی کارمند جهاد سازندگی شدی و با شعارهای بزرگ و ارزشمند عازم میناب و بشاگرد شدی، یادت هست؟ راستی یادت هست وقتی برای دور دوم مجلس شورای اسلامی کاندیدای نمایندگی از میناب شدی چه شعارهای انقلابی ای میدادی؟ یادت هست رقیبت چگونه آبرویت را برد ؟ فکر کردی چقدر گفته های آن رقیب بی انصاف درست و چقدر نادرست بود ؟ راستی چه روزهای سختی بود آن روز، به حدی سخت بود که همه شعار های خدمت به مردم محروم بشاگرد به فراموشی سپرده شد و آنچنان با شتاب زدگی منطقه محروم میناب و بشاگرد را ترک کردی که انگار سرزمینی به نام بشاگرد وجود نداشت و آقای..... با راست و دروغ هایی که به هم بافت، شما را برای ورود به قدرت سیاسی با تلخ کامی فراوان ناکام گذاشت. و محمد ما فعالیت خویش را با سر خوردگی چند ساله در جهاد ادامه داد. جناب آقای نوری زاد ظهور و بروز شما در دهه هفتاد ضمن اینکه کارمند (غیر حضوری!!) جهاد بودی بخشی در خدمت کیسه خودت ( مستند و یا داستانی تلویزیونی را با قیمت های بسیار گزاف به صدا و سیما می فروختی، به این موضوع که درآمد های سرشاری که به دست می آوردی را خرج و هزینه چه مسائلی کردی ورود نمی کنیم چون کاملا به اسرار و احوال خانوادگی شما ارتباط دارد و من قصد پرده دری و افشاگری ندارم) و بخشی هم در قالب مقالاتی بود که در روزنامه کیهان چاپ می شد. راستی یادت هست در مقاله هایت و در سریال تله تئاتر "پروانه ها مینویسند" چگونه بر صفوف دوم خردادی ها یا به قول خودتان (اردوی نفاق) می تاختی و یادت هست با دیالوگ های هنرمندانه جریان اصلاح طلب را با طلحه ، زبیر و ابوموسی اشعری مطابقت میدادی و نهایتا آن ها را از مصادیق حقیقی مارقین، ناکثین و قاسطین می دانستی؟ یادت هست در سالگرد شهادت آقا مرتضی بر سر مزارش چه مقاله آتشینی قرائت کردی و برخی از سران دوم خردادی را با ذکر نام و نشان مورد بمباران شدید واژگان خود قرار دادی و در بخشی از مقاله یادم هست برخی از اصولگرایان سنتی را اینگونه خطاب کردی: اگر کسی زیارت عاشورا بخواند و در جمله السلام علیک یا اباعبدالله مخاطبش حضرت امام آیت الله خامنه ای نباشد، لقلقه زبانی بیش نگفته است ! بیا و مردانگی کن و غیرت و شرافت به خرج بده و بقول خودت نهضت توبه را آغاز کن. گفتنی است:داستان امثال محمد نوری زاد و تندروی های آنها چه از یک طرف و چه از طرف دیگر داستانی تکراری در تاریخ است و نفاق و از راه برگشتنها به هزار و یک توجیه برای آنها چیز تازه ای نیست برای تاریخ.اما قطعا نکته ای که حائر اهمیت میباشد این است که باید از این رفتارها و شخصیت ها درس عبرت ها گرفت که فردا روزی باز شاهد نباشیم فردی منافقانه این سو و آن سو رفت و هر چه خواست گفت و نوشت آخر هم بگوبد من تازه حقیقت را یافته ام.